سلام،
یکی از ویژگیهای موسیقی اصیل، قرابت عمیق آن با ادب کهن فارسی است و با وجود توسعه شعر نو در ادبیات معاصر، هنوز فاصلهای معنادار میان موسیقی سنتی و شعر نو به چشم میخورد. بنا بر این زمانی که شعر نو با موسیقی اصیل همراهی میکند، باید فرصت مغتنمی برای هر دو شمرده شود. به شرط آن که حق مطلب ادا گردد. این مقدمه را گفتم تا شعر امروز را اختصاص دهم به یکی از آثار استاد شفیعی کدکنی؛ که جناب شجریان آن را در کنسرت آذر ۱۳۸۴ تهران در دشتی و با هماوازی فرزندش همایون اجرا کرده است. این اثر که با همنوازی آقایان کلهر، علیزاده و همایون شجریان اجرا شده در آلبوم ساز خاموش عرضه شده و ظاهرا نام آلبوم از همین شعر بر گرفته شده است.
بزن آن پرده، اگر چند تو را سیم از این ساز گسسته؛
بزن این زخمه، اگر چند در این کاسه تنبور، نماندست صدایی
بزن این زخمه، بر آن سنگ، بر آن چوب؛
بر آن عشق که شاید بردم راه به جایی
پرده دیگر مکن و زخمه به هنجار کهن زن؛
لانه جغد نگر، کاسه آن بربط سغدی ز خموشی؛
نغمه سر کن که جهان، تشنه آواز تو بینم
چشمم آن روز مبیناد که خاموش در این ساز تو بینم
نغمه توست، بزن آنچه که ما زنده بدانیم؛
اگر این پرده برافتد، من و تو نیز نمانیم؛
اگر چند بمانیم؛
و بگوییم، همانیم
سلام،
آرزومند بهترین لحظهها برای دوستداران گنجینههای ادب و هنر پارسی هستم. اجازه دهید شعر امروز را از آلبوم سرود مهر تقدیم کنم که محصولی است از مجموعه کنسرت آذر ۱۳۸۴ استاد شجریان و همراهانشان در تهران. این شعر از سرودههای استاد سخن، سعدی است که در بیات زند با همنوازی آقایان علیزاده، کلهر و همایون شجریان اجرا شده است.
دلم تا عشقباز آمد، در او جز غم نمیبینم
دل بی غم کجا جویم، که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل، به خون دیده پروردم
ولیکن با که گویم راز، چون محرم نمیبینم
قناعت میکنم با درد، چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم، چون مرهم نمیبینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق، بیگانه
که من تا آشنا گشتم، دل خرم نمیبینم
نم چشم، آبروی من ببرد از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل، برون از نم نمیبینم **
کنون دم در کش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمیبینم
** این بیت در آواز نیامده است.
سلام،
همراهان آشنا نیک میدانند که جناب شجریان و گروه ۳ نفره همراهشان آقایان علیزاده، کلهر و همایون شجریان در جریان برگزاری دو کنسرت لندن و مراکش که در سال ۱۳۸۲ انجام شد به اجرای قطعات مختلفی از موسیقی اصیل ایرانی پرداختند. از جمله این اجراها، اجرای غزل معروف مولانا جلالالدین محمد بلخی است در بیات اصفهان که امروز تقدیم محضرتان میکنم:
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو، دیوانه شو
واندر دل آتش درآ پروانه شو، پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان همخانه شو، همخانه شو
رو سینه را چون سینهها، هفت آب شو از کینهها
آنگه شراب عشق را پیمانه شو، پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو، مستانه شو
آن گوشوار شاهدان، همصحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو، دردانه شو
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو، افسانه شو
تو لیلهالقبری برو تا لیلهالقدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو، کاشانه شو **
اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آنجا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو، پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو، مفتاح را دندانه شو، دندانه شو **
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو، حنانه شو **
گوید سلیمان مر تو را بشنو لسانالطیر را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو، رو لانه شو **
گر چهره بنماید صنم، پر شو ازو چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو، رو شانه شو
تا کی دو شاخه چون رخی تا کی چو بیدق کم تکی
تا کی چو فرزین کج روی فرزانه شو، فرزانه شو **
شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هل مال را، خود را بده شکرانه شو، شکرانه شو **
یک مدتی ارکان بدی، یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو، جانانه شو **
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بی چانه شو، بی چانه شو **
** این ابیات در آوازها نیامده است.
سلام،
خدای را سپاس میگویم که توفیق تحریر یادداشتهایی در معرفی آثار استاد شجریان را تاکنون یافتهام. اینک دویستمین یادداشتم در معرفی آثار فاخر این استاد گرانمایه را مینگارم. اجازه میخواهم قبل از تقدیم یادداشت امروز، قسمتی از اولین یادداشت خود را که به ذکر اهداف و دلایل تحریر این وبلاگ اختصاص داشت تقدیمتان نمایم:
تردیدی نیست که نام آقای محمدرضا شجریان در آسمان هنر موسیقی ایران تا همیشه تاریخ خواهد درخشید. چراکه آثار ایشان نه تنها از حیث آواز, که از حیث قوت موسیقایی و از آن مهمتر, انتخاب اشعار, کم نظیر و ارزشمند است.عموم کسانی که نیوشنده آثار این استاد گرانمایه بودهاند, تصدیق می کنند که در برخی موارد شیوه صحیح خواندن اشعار بزرگانی چون حافظ, سعدی, مولانا و... را از میان آوازهای شجریان آموخته یا دریافته اند. نوروزهای دهه گذشته را به خاطر بیاورید و کارتهای تبریک نوروزی را که بازتاب اشعار آوازهای شجریان است و مثالهایی از این دست فراوانند.
در طول سالیان ماضی, نام محمدرضا شجریان که خود را (خاک راه مردم ایران زمین) میخواند, بسیار در رسانه ها و محافل بازتاب داشته است. مواضع سیاسی, اجتماعی و فرهنگی او احیانا کم لطفی هایی که در حق اصحاب فرهنگ کرده است و صدالبته کم لطفی هایی که بر او رفته , همواره با نامش قرین بوده است. اما به گمانم یک زاویه دیگر نیز با نام شجریان پیوند خورده و کمتر بدان توجه شده است.
آیا شجریان در آثار خود, عمده ترین وزن را به موسیقی می دهد و بر اساس قالبهای آن اشعارش را انتخاب می کند یا برعکس؟ اساسا انتخاب شعر برای این استاد آواز ایرانی در چه جایگاهی است؟ من نمیخواهم پاسخ قطعی به این پرسشها بدهم و البته صلاحیت آن را نیز ندارم. لیکن به عنوان شنونده مجموعه آثار استاد محمدرضا شجریان, بر این باورم که او در انتخاب اشعار آوازهایش با وسواس و دقت عمل مینماید و معمولا همانگونه که در آثار خود گوشه های موسیقی اصیل ایرانی را موشکافانه احیا می نماید, اشعار نغز و پرمغز شاعران بزرگ ایران زمین را نیز بر سر زبانها می اندازد. گمان می کنم که شجریان نه تنها بر گردن مردمان امروز و فردا, که بر گردن شعرای سلف نیز حقی بزرگ دارد و آن یادآوری اشعار آنان, ترغیب مردم به خواندن اشعارشان و خصوصا صحیح خواندن و درک معانی بلند آنهاست. و من هرچه به خزانه شعریم مراجعه می کنم, در می یابم که عموما اشعاری را در حافظه خود دارم که از نفس گرم این استاد بزرگ آواز ایرانی به یادگار گرفته ام.
مدتها بود که در اندیشه گردآوری اشعاری بودم که استاد شجریان در آثار خود آنها را زمزمه کرده است. و می پندارم تحلیل محتوای این مجموعه, در زمان خودش ارزشمند خواهد شد. چندین بار دست به کار شدم تا این مجموعه را پس از گردآوری منتشر نمایم ولی...
و اینک چه گستره ای مناسب تر از اینترنت که بتوان آن خیالات را رنگ و بوی واقعی بخشید؟...
... از این پس سعی می کنم در کنار مطالب خودم اشعاری را که توسط استاد محمدرضا شجریان در هریک از آثارش ارائه شده, با عنوان (شعر و شجریان) عرضه نمایم. شیوه این کار چنین است:
۱ـ در هر نوبت یک شعر را به طور کامل می نگارم. سعی خواهم کرد از همان نسخه ای که استاد بدان استناد کرده استفاده نمایم.
۲ـ از آنجا که عموما یک شعر به طور کامل در قطعات موسیقایی آقای شجریان عرضه نشده, در مقابل ابیاتی که سروده شده ولی از سوی این استاد نامی خوانده نشده است, علامت ** می گذارم تا ابیات منتخب ایشان قابل تشخیص باشد.
۳ـ در پایان هر شعر ضمن اشاره به منبع آن, تلاش می کنم آلبوم شعر مذکور را نیز با ذکر مشخصاتی که در دسترس هست, ارائه نمایم.
۴ـ بخشی از آثار استفاده شده از طرف آقای شجریان تصانیف هستند که در مورد آن نیز به نحوی مناسب عمل خواهم کرد.
۵ـ تردید ندارم که با بضاعت اندک من, امکان دسترسی به همه آثار استاد وجود ندارد. چنانچه در این راه از راهنمایی و همراهی با من دریغ نورزید, سپاسگزار خواهم بود و چنانچه آثار قدیمی یا منتشر نشده و ... ایشان را برایم ارسال نمایید با نام شما و رعایت امانت, معرفی خواهم کرد.
۶ـ زادراه من, حمایت و هدایت شما خوانندگان سخن سنج و نکته دان است که قطعا آن را از من مسکین دریغ نمی فرمایید.
و اینک شعر امروز که طبیعتا غزلی است از حضرت حافظ که در دستگاه شور خوانده شده و یک بار در کنسرت مراکش و دیگر بار در آلبوم فریاد اجرا و عرضه شده است. همنوازان این اجرا حسین علیزاده (تار)، کیهان کلهر (کمانچه) و همایون شجریان (تمبک) بودهاند.
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیم شبی رفع صد بلا بکند
عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب برگیرند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق، مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند
ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند **
بسوخت حافظ و بویی ز زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
** این بیت در آوازها نیامده است.
سلام،
دوستان همراه، حتما نیک میدانند که در اوایل پیروزی انقلاب آلبومهایی با همکاری هنرمندان انقلابی با عنوان چاوش منتشر میشد. از جمله آثار موجود در این آلبومها سرودی است با آهنگسازی حسین علیزاده و سروده ا. سپهر که احتمالا همان احسان طبری تئوریسین معروف حزب توده است و توسط جناب شجریان در چهارگاه اجرا شده و در آلبوم چاوش 7 منتشر گردیده است:
ایران خورشیدی تابان دارد
با جان پیوندی پنهان دارد
مهرش جاویدان با دل پیمان دارد
دل پاس پیمان دارد تا جان دارد
رسم فریاد و افغان بگذار
بانگ آزادی از جان بر دار
از خواب خواری گردید ایران بیدار
دل را چون دریا بر این طوفان بسپار
شوری دیگر در سر ماست
شوق اوجی در تن ماست
آزادی دامن بگشا
آهنگی دیگر بسرا
از خود گذر کن
هر سو نظر کن
بنگر ایران را
نور تابان را
عصری نو شد
چهره بگشا
جانانه میهن، افسانه میهن
امید ما را، کاشانه میهن