حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

آتش عشق

سلام، وقت به خیر

دوستان همراه نیک می دانند که بزرگان ادب و حکمت، هر چه بر فضایلشان افزون شود بیش از پیش سر در گریبان می‌کنند و تواضعشان سر بر آسمان می‌ساید. نمی‌دانم برخی از این بزرگان را چه می‌شود که گه گاه در فراز و فرود سخنان ناب خود، به تحسین خود یا هنر خویش می‌پردازند. مثلا حضرت سعدی در پایان غزلی می‌فرماید: سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی. یا خواجه حافظ می‌فرماید: شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است.

حال تصور بفرمایید که یکی از اشعار نغز سعدی به حنجره خسرو آواز ایران استاد شجریان درآید و خداوندگارانی از سپهر موسیقی این سرزمین همچون استاد احمد عبادی، پرویز یاحقی و ناصر افتتاح با سرپنجه‌های طلا گون خود با تار و ویولن و تمبک آن را مزین کنند. در این حال چه می توان گفت؟

بخوانید این غزل شیخ شیراز را که در دستگاه نوا و در برنامه یک شاخه گل 447 عرضه شده است. ناگفته نماند که این غزل جادویی در کنسرت بن آلمان نیز اجرا شده است:

 

دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند

سروران بر در سودای تو خاک قدمند

 

شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق

خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند

 

خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن

قتل اینان که روا داشت که صید حرمند

 

صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب

زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند **

 

گاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان

تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند

 

هر خم از جعد پریشان تو زندان دلی است

تا نگویی که اسیران کمند تو کمند

 

حرف‌های خط موزون تو پیرامن روی

گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند **

 

در چمن، سرو ستادست و صنوبر خاموش

که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند **

 

زین امیران ملاحت که تو بینی بر کس

به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند

 

بندگان را نه گزیر است ز حکمت نه گریز

چه کنند ار بکشی ور بنوازی، خدمند

 

جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست

گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند **

 

غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس

نشناسی که جگر سوختگان در المند


 تو سبکبار قوی حال، کجا دریابی

که ضعیفان غمت بارکشان ستمند **

 

سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد

سست عهدان ارادت ز ملامت برمند


** این ابیات در آواز نیامده است.

قضای عشق

سلام، عیدانه روزهای پیشین و پسین بر شما تهنیت باد.

گرچه دوستان جوان به خاطر ندارند ولی ارادتمندان میان‌سال جناب استاد شجریان به یاد می‌آورند که در واپسین سال‌های قبل از انقلاب، آقای شجریان با همراهی گروه نوازندگان به سرپرستی استاد محمدرضا لطفی در جشن هنر شیراز به اجرای آوازهایی پرداختند که بعدها در آلبومی با نام چهره به چهره منتشر شد. در قسمت پایانی این اجرا نیز شعری از حضرت سعدی در نوا را اجرا کردند که اینک تقدیمتان می‌کنم:


ما را همه شب نمی‌برد خواب

ای خفته روزگار دریاب

 

در بادیه تشنگان بمردند

وز حله به کوفه می‌رود آب

 

ای سخت کمان سست پیمان

این بود وفای عهد اصحاب؟ **

 

خار است به زیر پهلوانم

بی روی تو خوابگاه سنجاب **

 

ای دیده عاشقان به رویت

چون روی مجاوران به محراب **

 

من تن به قضای عشق دادم

پیرانه سر آمدم به کتاب **

 

زهر از کف دست نازنینان

در حلق رود چنان که جلاب **

 

دیوانه کوی خوبرویان

دردش نکند جفای بواب **

 

سعدی نتوان به هیچ کشتن

الا به فراق روی احباب **


** این ابیات در آواز نیامده است.

حدیث دوست

سلام، اوقاتتان به خیر و خرمی

اجازه دهید امروز غزلی از حضرت سعدی را تقدیمتان کنم که جناب شجریان آن را با همکاری گروه شهناز در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم رندان مست عرضه داشته‌اند. ناگفته نماند این غزل در برنامه گلهای تازه 102 نیز در دشتی اجرا شده است.

 

تو را نادیدن ما غم نباشد

که در خیلت به از ما کم نباشد

 

من از دست تو در عالم نهم روی

ولیکن چون تو در عالم نباشد

 

عجب گر در چمن بر پای خیزی

که سرو راست پیشت خم نباشد **

 

مبادا در جهان، دلتنگ رویی

که رویت بیند و خرم نباشد

 

من اول روز دانستم که این عهد

که با من می‌کنی محکم نباشد

 

که دانستم که هرگز سازگاری

پری را با بنی آدم نباشد **

 

مکن یارا، دلم مجروح مگذار

که هیچم در جهان مرهم نباشد

 

بیا تا جان شیرین در تو ریزم

که بخل و دوستی با هم نباشد **

 

نخواهم بی تو یک دم زندگانی

که طیب عیش بی همدم نباشد **

 

نظر گویند سعدی با که داری

که غم با یار گفتن غم نباشد **

 

حدیث دوست با دشمن نگویم

که هرگز مدعی محرم نباشد **

** این ابیات در آواز نیامده است.

 

 

نوبت عاشقی

سلام، وقت به خیر

امروز می‌خواهم غزلی زیبا از حضرت سعدی را تقدیمتان کنم که جناب شجریان آن را در جریان کنسرت گروه شهناز و در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم رندان مست عرضه کرده‌اند:

 

گفتم آهن‌دلی کنم چندی

ندهم دل به هیچ دلبندی

 

وان که را دیده در دهان تو رفت

هرگزش گوش نشنود پندی

 

خاصه ما را که در ازل بوده‌است

با تو آمیزشی و پیوندی

 

به دلت کز دلت به در نکنم

سخت تر زین مخواه سوگندی

 

یک دم آخر حجاب یک سو نه

تا بیاساید آرزومندی

 

همچنان پیر نیست مادر دهر

که بیاورد چون تو فرزندی **

 

ریش فرهاد بهترک می‌بود

گر نه شیرین، نمک پراکندی **

 

کاشکی خاک بودمی در راه

تا مگر سایه بر من افکندی

 

چه کند بنده‌ای که از دل و جان

نکند خدمت خداوندی

 

سعدیا دور نیکنامی رفت

نوبت عاشقی است یک چندی

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

نگار سرمست

سلام، وقت به خیر. طاعاتتان در درگاه حضرت حق مقبول باد.

در تابستان ١٣٨۶ گروه آوا کنسرتی در تهران برگزار نمودند، که بخشی از اجراهای آن در قالب آلبوم سخن عشق تقدیم دوستداران موسیقی اصیل ایرانی شد. از جمله آثار اجرا شده در این کنسرت، غزلی از حضرت سعدی بود که در ماهور اجرا شد. همنوازان آواز استاد شجریان در این اجرا، آقایان مجید درخشانی، محمد فیروزی، سعید فرج پوری، حسین رضایی نیا و همایون شجریان بودند که به ترتیب؛ تار، بربط، کمانچه، دف و تنبک نواختند.

 

دیر آمدی ای نگار سرمست

زودت ندهیم دامن از دست

 

بر آتش عشقت آب تدبیر

چندان که زدیم باز ننشست

 

بیچاره کسی که از تو بگریخت

آسوده تنی که با تو پیوست

 

از پیش تو، راه رفتنم نیست

چون ماهی اوفتاده در شست **

 

از رای تو سر نمی‌توان تافت

وز روی تو در نمی‌توان بست

 

ای سرو بلند بوستانی

در پیش نهال قامتت، پست **

 

چشمت به کرشمه، خون من ریخت

از قتل خطا، چه غم خورد مست

 

سودای لب شکردهانان

بس توبه صالحان که بشکست

 

سعدی ز کمند خوبرویان

تا جان داری نمی‌توان رست

 

ور سر ننهی بر آستانش

دیگر چه کنی، دری دگر هست؟ **

 

** این ابیات در آواز نیامده است