سلام،
موسیقیدانان و ردیف شناسان، معتقدند که دستگاه سهگاه در موسیقی ایرانی جایگاه باعظمتی دارد و برای بیان احساس آدمی که از خدا دور شده است و قصد توبه دارد و از فراق یار غمگین است، زبان بسیار گویایی است. این مقدمه کوتاه را از آن رو گفتم که قصد دارم در این یادداشت، غزلی نغز از حضرت سعدی را که جناب شجریان آن را در دستگاه سهگاه اجرا کرده و در برنامه برگ سبز ۳۰۶ عرضه شده است، تقدیم کنم. خاطره استادان موسیقی را نیز با ذکر نام همنوازان این آواز استاد احمد عبادی، اسد الله ملک و جهانگیر ملک که به ترتیب با نوای تار، ویلن و تمبک خود بر زیبایی این اثر افزودهاند گرامی میدارم.
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در برم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی، باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال، مرهمی نه، چو به انتظار، خستی
نه عجب که قلب دشمن، شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی **
برو ای فقیه دانا، به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی، من و عاشقی و مستی **
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد، به از آن که خود پرستی **
چو زمام بخت و دولت، نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی **
گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی، کم خویش گیر و رستی
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
نیایشهایتان مقبول درگاه ربوبی باد.
در سالهای دهه ۵۰ شمسی و در برنامه رادیویی برگ سبز ۲۵۸ آقای شجریان با همنوازی ویولن شادروان همایون خرم و سه تار شادروان استاد احمد عبادی غزلی از غزلهای نغز سعدی علیهالرحمه را در سهگاه اجرا کردهاند که به اعتقاد حقیر جزو آثار به یاد ماندنی اقای شجریان است. به متن این غزل فاخر توجه فرمایید:
خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق، این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی، چه حکایت باشد
سر مویی به غلط، در همه اندامم نیست **
میل آن دانه خالت، نظری بیش نبود
چون بدیدم، ره بیرون شدن از دامم نیست
شب بر آنم که مگر روز، نخواهد بودن
بامدادت چو بدیدم، خبر شامم نیست
چشم از آن روز که بر کردم و رویت دیدم
به همین دیده سر، دیدن اقوامم نیست **
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم، بهره در اسلامم نیست **
گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف
من که در خلوت خاصم، خبر از عامم نیست **
نه به زرق آمدهام تا به ملامت بروم
بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست **
به سراپای تو ای دوست که از دوستیت
خبر از دشمن و اندیشه به دشنامم نیست
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
سعدیا نامتناسب حیوانی باشد
هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست **
** این ابیات در آواز نیامده است.