سلام، اوقاتتان به خیر و نیکی باد.
شعر امروز به یکی از سرودههای رهی معیری اختصاص دارد. این شعر که آهنگساز آن شادروان حسین یاحقی است، توسط جناب استاد شجریان در دشتی اجرا و در آلبوم آه باران عرضه شده است:
دیدی ای مه که ناگه رمیدی و رفتی
پیوند الفت بریدی و رفتی
گرچه خواری به یاری کشیدم و دیدم
دامن ز دستم کشیدی و رفتی
بس نالهها کردم به امیدی که رحم آری
به فریاد من ای گل
فریاد از دل تو
کز جفا فریاد من نشنیدی و رفتی
جانا گرچه بردی از یادم
جان در کوی عاشقی دادم
ز پا فکندی
به سر دویدم، گوهر فشاندم
به اشک من خندیدی و رفتی
ساقی بده آن می را
مطرب بزن آن نی را
که پای لاله، پیاله خوش باشد
دل اسیران به ناله خوش باشد
علاج محنت به جز می نیست
به غیر نالیدن نی نیست
سلام، روزهای آغازین اردیبهشتتان به شادکامی
امروز شعر ترانهای از شادروان رهی معیری را تقدیم میکنم که جناب آقای شجریان آن را در دشتی اجرا و در آلبوم آه باران عرضه کرده است. آهنگساز این اثر مرحوم مرتضی محجوبی است و مزدا انصاری آن را تنظیم کرده است.
چنانم بانگ نی آتش بر جان زد
که گویی کس آتش بر نیستان زد
مرا در دل عمری سوز غم، پنهان بود
نوای نی، امشب بر آن دامان زد
نی محزون داغ مرا تازه تر از لاله کند
ز جدایی ها چو شکایت کند و ناله کند
که به جانش آتش هجر یاران زد
به کجایی ای گل من
که همچو نی بنالد ز غمت دل من
جز ناله دل نبود در عشقت حاصل من
گذری بر سرم، نظری بر چشم ترم
کز غم تو قلب رهی خون شد و از دیده برون شد
نوای نی گوید کز عشقت چون شد
سلام به همه دوستداران ادب پارسی
آغاز سال نو را شادباش عرض مینمایم و با تمام وجود آرزومند سالی پربار و آرام برای هموطنان هستم.
اولین یادداشت سال جدید شعری از سرودههای عطار نیشابوری است که توسط استاد شجریان در مایه دشتی اجرا و در آلبوم آه باران عرضه شده است. همنواز اجرای این آواز با پیانو، خانم فخری ملک پور بوده است.
جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم
در زاری و نزاری چون زیر چنگ زارم
زاری مرا تمام است چون زور و زر ندارم
گر پردههای عالم در پیش چشم داری
گر چشم دارم آخر، چشم از تو بر ندارم
در پیش بارگاهت از دور بازماندم
کز بیم دورباشت روی گذر ندارم
روزی گرم بخوانی از بس که شاد گردم
گر ره بود در آتش، بیم خطر ندارم
عالم پر است از تو، غایب منم ز غفلت
تو حاضری ولیکن من آن نظر ندارم
نه نه تو شمع جانی، پروانه توام من
زان با تو پر زنم من کز تو خبر ندارم
عطار در هوایت پر سوخت از غم تو
پرواز چون نمایم چون هیچ پر ندارم **
** این بیت در آواز نیامده است.
سلام،
در همهمه روزهای پایانی سال کهنه که حامل تلخیها و شیرینیها، کامیابیها و ناکامیهاست بیایید غزلی از حضرت لسانالغیب را زمزمه کنیم که در آلبوم آه باران استاد شجریان عرضه شده است. در اجرای این آواز که در مایه دشتی بوده، تار شادروان استاد فرهنگ شریف تکنواز عرصه بوده است. ناگفته نماند این غزل یک بار با همنوازی تار جناب مجید درخشانی، یک بار با همنوازی ویولن دکتر رسته و نی استاد موسوی در 18 شهریور 1360 در منزل استاد شجریان به طور خصوصی و بار دیگری نیز با همنوازی روانشاد محمدرضا لطفی، عبدالنقی افشارنیا و همایون شجریان در کنسرت معمای هستی 1376 در دشتی زمزمه شده است. با آرزوی تندرستی کامل برای خسرو آواز ایران، آخرین یادداشت امسال تقدیم محضر شما:
گداخت جان که شود کار دل، تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
به لابه گفت شبی میر مجلس تو شوم
شدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشد
پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد
رواست در بر اگر میتپد کبوتر دل
که دیده در ره خود، تاب و پیچ دام و نشد
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد **
به کوی عشق منه بی دلیل راه، قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
فغان که در طلب گنج نامه مقصود
شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد
دریغ و درد که در جستجوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر
در آن هوس که شود آن نگار، رام و نشد
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام، روزگارانتان قرین شادکامی و تندرستی باد.
اجازه دهید در این فرصت شعری از شادروان فریدون مشیری را که آقای شجریان آن را در مایه دشتی اجرا و در آلبوم آه باران عرضه نمودهاند، تقدیم نمایم. نام آلبوم نیز از همین شعر برداشت شدهاست. یادآوری میکنم از این شعر اجرایی دیگر نیز وجود دارد که در مراسم یادبود شادروان مشیری با همنوازی حسین علیزاده انجام شده است.
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان کرده، بید وحشی باران
یا نه، دریایی است گویی واژگونه بر فراز شهر
شهر سوگواران
هر زمانی که فرو میبارد از حد، بیش
ریشه در من میدواند پرسشی پیگیر با تشویش
رنگ این شب های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران؟
چشمها و چشمهها خشکند، روشنیها محو در تاریکی دلتنگ
همچنان که نامها در ننگ
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه باران ای امید جان بیداران
بر پلیدیها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟