سلام بر دوستان و همراهان
غزلی معروف از لسان الغیب که در زمزمههای بسیاری از خوانندگان ما شنیده میشود را جناب شجریان نیز در جمله آثار خود دارد. اما دریغ که علی رغم اجرای مکرر آن با همنوازی بزرگان موسیقی کشور، جزو آثار رسمی ایشان به شمار نمیآید. این غزل یک بار در ماهور اجرا شده و تار استاد محمدرضا لطفی و نی استاد محمد موسوی آن را همراهی کرده و باری دیگر در اسفند 1362 در بیات زند اجرا شده و تار استاد فرهنگ شریف و تمبک شادروان جهانگیر ملک همراه آن بوده است. ظاهرا هر دو اجرا نیز خصوصی هستند و دستیابی به فایل آن بسیار دشوار بود:
عیشم مدام است از لعل دلخواه
کارم به کام است الحمد للله
ای بخت سرکش تنگش به بر کش
گه جام زرکش، گه لعل دلخواه
ما را به رندی افسانه کردند
پیران جاهل، شیخان گمراه
از دست زاهد کردیم توبه
از فعل عابد، استغفرالله
جانا چه گویم شرح فراقت
چشمی و صد نم، جانی و صد آه
کافر مبیناد این غم که دیده است
از قامتت سرو از عارضت ماه **
شوق لبت برد از یاد حافظ
درس شبانه، ورد سحرگاه
**این بیت در آوازها نیامده است.
سلام، وقتتان به نیکی
در این روزهای پریشان احوالی اقتصاد کشور که البته وقوع آن دور از انتظار نبود، بیایید لختی در غزلی از لسانالغیب غوطهور شویم که روانشاد شجریان آن را در دستگاه شور اجرا کرده است. همنوازان این اجرا اعضای گروه شهناز بودهاند که در سال 89 در کنسرت دوبی به روی صحنه رفتهاند و در آلبوم مرغ خوشخوان نیز عرضه شده است .نام آلبوم هم از همین غزل برگرفته شده. جالب آن که جناب شجریان در سال 58 با همراهی گروه پایور کنسرتی را در بیات زند اجرا کردهاند که این غزل نیز با همنوازی استاد پایور در آن اجرا شده است:
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
این دل غمدیده حالش به شود، دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر طرف چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
سلام بر دوستان و دوستداران،
امروز
میخواهم سیصدمین شعری را که در آوازهای جناب شجریان به کار گرفته شده است، تقدیم
کنم. اولین شعر در آبان 1384 با راه اندازی این وبلاگ تقدیم محضرتان شد و امروز
پس از پانزده سال و اندی به شعر سیصدم رسیده است. امید آن که به فضل خدا و
همراهی شما همچنان ادامه یابد.
اجازه میخواهم قبل از پرداختن به متن اصلی این یادداشت، برای آشنایی
عزیزانی که از نیمه راه افتخار تماشا را به من دادهاند، توضیحات روز اول این
مجموعه یادداشتها را تقدیم کنم:
تردیدی نیست که نام آقای
محمدرضا شجریان در آسمان هنر موسیقی ایران تا دیرگاه تاریخ خواهد درخشید.
چراکه آثار ایشان نه تنها از حیث آواز, که از حیث قوت موسیقایی و از آن مهمتر
انتخاب اشعار, کم نظیر و ارزشمند است.عموم کسانی که نیوشنده آثار این استاد
گرانمایه بودهاند, تصدیق می کنند که در برخی موارد شیوه صحیح خواندن اشعار
بزرگانی چون حافظ, سعدی, مولانا و... را از میان آوازهای شجریان آموخته یا دریافته
اند. نوروزهای دهه گذشته را به خاطر بیاورید و کارتهای تبریک نوروزی را که بازتاب
اشعار آوازهای شجریان است و مثالهایی از این دست فراوانند.
در طول سالیان ماضی, نام
محمدرضا شجریان بسیار در رسانه ها و محافل بازتاب داشته است. مواضع سیاسی,
اجتماعی و فرهنگی او، احیانا کم لطفی هایی که در حق اصحاب فرهنگ کرده است و
صدالبته کم لطفی هایی که بر او رفته , همواره با نامش قرین بوده است. اما به گمانم
یک زاویه دیگر نیز با نام شجریان پیوند خورده و کمتر بدان توجه شده است.
آیا شجریان در آثار خود,
عمده ترین وزن را به موسیقی می دهد و بر اساس قالبهای آن اشعارش را انتخاب می کند
یا برعکس؟ اساسا انتخاب شعر برای این استاد آواز ایرانی در چه جایگاهی است؟ من نمی
خواهم پاسخ قطعی به این پرسشها بدهم و البته صلاحیت آن را نیز ندارم. لیکن به
عنوان شنونده مجموعه آثار استاد محمدرضا شجریان, بر این باورم که او در انتخاب
اشعار آوازهایش با وسواس و دقت عمل می نماید و معمولا همانگونه که در آثار خود
گوشه های موسیقی اصیل ایرانی را موشکافانه احیا می نماید, اشعار نغز و پرمغز
شاعران بزرگ ایران زمین را نیز بر سر زبانها می اندازد. گمان می کنم که شجریان نه
تنها بر گردن مردمان امروز و فردا, که بر گردن شعرای سلف نیز حقی بزرگ دارد و آن
یادآوری اشعار آنان, ترغیب مردم به خواندن اشعارشان و خصوصا صحیح خواندن و درک
معانی بلند آنهاست. و من هرچه به خزانه شعریم مراجعه می کنم, در می یابم که عموما
اشعاری را در حافظه خود دارم که از نفس گرم این استاد بزرگ آواز ایرانی به یادگار
گرفته ام.
مدتهاست که در اندیشه
گردآوری اشعاری هستم که استاد شجریان در آثار خود آنها را زمزمه کرده است. و می
پندارم تحلیل محتوای این مجموعه, در زمان خودش ارزشمند خواهد شد. چندین بار دست به
کار شدم تا این مجموعه را پس از گردآوری منتشر نمایم ولی...
و اینک چه گستره ای مناسب تر
از اینترنت که بتوان آن خیالات را رنگ و بوی واقعی بخشید؟...
... از این پس سعی می کنم در
کنار مطالب خودم، اشعاری را که توسط استاد محمدرضا شجریان در هریک از آثارش ارائه
شده, با عنوان (شعر و شجریان) عرضه نمایم. شیوه این کار چنین است:
١ـ در هر نوبت یک شعر را به
طور کامل می نگارم. سعی خواهم کرد از همان نسخه ای که استاد بدان استناد کرده
استفاده نمایم.
٢ـ از آنجا که عموما یک شعر
به طور کامل در قطعات موسیقایی آقای شجریان عرضه نشده, در مقابل ابیاتی که سروده
شده ولی از سوی این استاد نامی خوانده نشده است, علامت ** می گذارم تا ابیات منتخب
ایشان قابل تشخیص باشد.
٣ـ در اینگونه یادداشتها ضمن
اشاره به منبع آن, تلاش می کنم نام آلبوم شعر مذکور را نیز با ذکر مشخصاتی که در
دسترس هست, ارائه نمایم.
۴ـ بخشی از آثار استفاده شده
از طرف آقای شجریان تصانیف هستند که در مورد آن نیز به نحوی مناسب عمل خواهم کرد.
۵ـ تردید ندارم که با بضاعت
اندک من, امکان دسترسی به همه آثار استاد وجود ندارد. چنانچه در این راه از
راهنمایی و همراهی با من دریغ نورزید, سپاسگزار خواهم بود و چنانچه آثار قدیمی یا
منتشر نشده و ... ایشان را برایم ارسال نمایید با نام شما و رعایت امانت, معرفی
خواهم کرد.
۶- زادراه من, حمایت و هدایت
شما خوانندگان سخن سنج و نکته دان است که قطعا آن را از من مسکین دریغ نمی
فرمایید.
اینک اجازه دهید سیصدمین شعر را به سرودهای از فرصت شیرازی اختصاص دهم که جناب
شجریان آن را در دهه 50 خورشیدی در برنامه رادیویی برگ سبز 288 و در بیات زند اجرا نموده است.
همنوازان این اجرای شنیدنی، آقای ناصر افتتاح و استاد جلیل شهناز بودهاند.
زلف چون دوش رها تا به سر دوش مکن
ای مه امروز پریشان ترم از دوش مکن
ای سر زلف سیه دیگرم آشفته مساز
این همه با مه من دست در آغوش مکن
مست و مدهوشم از آن لب سخن تلخ مگوی
بیش از این زهر به جام من مدهوش مکن
گوهر اشک مرا بین و ز چشمم مفکن
سخن مدعیان را گوهر گوش مکن
عهد کردی که کشی فرصت خود را روزی
فرصت ار یافتی این عهد فراموش مکن
سلام، وقت به خیر، آخرین ساعات سال 95 بر شما به نیکی و خرمی باد.
از مجموعه برنامههای موسیقی ایرانی رادیو که در دهههای ٤٠ و ٥٠ شمسی پخش می شد، گروهی از برنامه ها نام گلهای رنگارنگ را بر تارک خود داشت. امروز یکی از این برنامهها با عنوان گلهای رنگارنگ ٥٧٦ را که شعری از مرحوم عماد خراسانی توسط استاد شجریان در بیات زند و با همنوازی تار استاد فرهنگ شریف با سرپرستی استاد همایون خرم اجرا شده است، به عنوان آخرین یادداشت امسال تقدیم می کنم:
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شدهام دوست، ندانم
غمم اینست که چون ماه نو انگشت نمایی
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم
دم به دم حلقه این دام شود تنگتر و من
دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانم
سر پر شور مرا نه، شبی ای دوست به دامان
تا شوی فتنه ساز دلم و سوز نهانم
ساز بشکستهام و طایر پربسته، نگارا
عجبی نیست که اینگونه غمافزاست فغانم **
نکته عشق ز من پرس به یک بوسه که دانی
پیر این دیر کهن مست کنم گرچه جوانم **
سرو بودم سر زلف تو پیچید سرم را
یاد باد آن همه آزردگی و تاب و توانم **
آن لئیم است که چیزی دهد و باز ستاند
جان اگر نیز ستانی ز تو من دل نستانم **
گر ببینی تو هم آن چهره به روزم بنشینی
نیم شب مست چو بر تخت خیالت بنشانم **
که تو را دید که در حسرت دیدار اگر نیست
آری آنجا که عیان است چه حاجت به بیانم **
بار ده بار دگر ای شه خوبان که مبادا
تا قیامت به غم و حسرت دیدار بمانم **
مرغکان چمنی راست بهاری و خزانی
من که در دام اسیرم چه بهارم، چه خزانم **
گریه از مردم هشیار، خلایق نپسندند
شدهام مست که تا قطره اشکی بفشانم **
ترسم آخر بر اغیار برم نام عزیزت
چه کنم بی تو چه سازم شدهای ورد زبانم **
آید آن روز عمادا که ببینم که تو گویی
شادمان از دل و دلدارم و راضی به جهانم **
**این ابیات در آواز نیامده است.
سلام به همه دوستداران ساحت ادب و شعر پارسی،
در سالهای آغازین انقلاب که امید وافری به اعتلای موسیقی اصیل میرفت، گروه شیدا با همت استاد لطفی، استاد شجریان، استاد علیزاده و همراهی استاد ابتهاج (سایه) به خلق آثاری فاخر پرداختند که با گذشت بیش از سی سال از آن و هجوم انواع آثار موسیقایی ایرانی و خارجی، همچنان جایگاه رفیع و ارزنده خود را حفظ کردهاند. آثاری همچون نی نوا، سپیده، به یاد عارف و... از جمله این آثار بیبدیل به شمار میرود. با اجازه از محضر شما امروز تصنیف خاطرهانگیز جناب سایه در وصف عارف قزوینی را که در آلبوم چاوش شماره 1 که بعدها به به یاد عارف هم عرضه و در بیات زند اجرا شده است، تقدیم میکنم و خاطرنشان میسازم این اثر عینا در برنامه گلهای تازه 190 نیز اجرا شده است:
بنشین به یادم شبی،
ترکن از این می لبی،
که یاد یاران خوش است
یاد آور این خسته را،
این مرغ پر بسته را،
یاد بهاران خوش است
مرغی که زد نالهها،
هر نفس در قفس،
عمری زد از خون دل،
نقش گل بر قفس،
یاد باد
ای بلبلان
چون در این چمن،
رفت ز گل اثر،
زین پاییز یاد آرید
چون بر دمد،
آن بهار خوش،
در کنار گل،
از ما نیز یاد آرید
عارف اگر در عشق گل،
جان خسته بر باد داد،
بر بلبلان درس عاشقی،
خوش در این چمن یاد داد
چو بایدت دوباره گل
پروا مکن چون به جان از سر،
از خود آزاد