حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

صحبت خوبان

سلام،اوقاتتان به نیکویی و خرمی

 در 6 اردیبهشت 1354 و در برنامه گلهای تازه 142 رادیو ایران آوازی از جناب مستطاب استاد شجریان در ابوعطا با همنوازی سنتور مرحوم صارمی، ویولن مرحوم بدیعی و تنبک مرحوم جهانگیر ملک به سمع شنوندگان رسید که از سروده‌های خداوندگار سخن فارسی حضرت سعدی بود. اجرای این برنامه مقارن با چهل و ششمین سالگرد تاسیس رادیو ایران نیز بوده است:

 


گر تیغ بر کشد که مهبان همی زنم

اول کسی که لاف محبت می‌زند، منم

 

گویند پای دار اگرت سر دریغ نیست

گو سر قبول کن که به پایش در افکنم

 

امکان دیده بستنم از روی دوست نیست

اولی‌تر آن که گوش نصیحت بیاکنم **

 

آورده‌اند صحبت خوبان که آتش است

بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم **

 

من مرغ زیرکم که چنانم خوش اوفتاد

در قید او که یاد نیاید نشیمنم **

 

دردیست در دلم که گر از پیش آب چشم

برگیرم آستین، برود تا به دامنم

 

گر پیرهن به در کنم از شخص ناتوان

بینی که زیر جامه خیالی است یا تنم **

 

شرط است احتمال جفاهای دشمنان

چون دل نمی‌دهد که دل از دوست برکنم **

 

دردی نبوده را چه تفاوت کند که من

بیچاره درد می‌خورم و نعره می‌زنم **

 

بر تخت جم پدید نیاید شب دراز

من دانم این حدیث که در چاه بیژنم

 

گویند سعدیا مکن، از عشق توبه کن

مشکل توانم و نتوانم که نشکنم

 


** این ابیات در آواز نیامده است.

قصه هجران


سلام،

نسل نیوشنده برنامه‌های رادیویی یک شاخه گل شاید به خاطر داشته باشند که در یکی از این برنامه‌ها، جناب شجریان با همنوازی مشاهیری چون همایون خرم، حسن ناهید و فرهنگ شریف غزلی از فروغی بسطامی را در سه‌گاه اجرا کردند که امروز تقدیم محضرتان می‌کنم. البته این غزل در برنامه موسیقی ایرانی نیز در سه‌گاه و با همنوازی مجید نجاحی، حسن ناهید، فرهنگ شریف، حسین همدانیان، منصور نریمان هم اجرا شده است:

 

جانی که خلاص از شب هجران تو کردم

در روز وصال تو به قربان تو کردم

 

خون بود شرابی که ز مینای تو خوردم

غم بود نشاطی که به دوران تو کردم

 

آهی است کز آتشکده سینه بر آمد

هر شمع که روشن به شبستان تو کردم

 

اشکی است که ابر مژه بر دامن من ریخت

هر گوهر غلتان که به دامان تو کردم **

 

صد بار گزیدم لب افسوس به دندان

هر بار که یاد لب و دندان تو کردم **

 

دل با همه آشفتگی از عهده بر آمد

هر عهد که با زلف پریشان تو کردم

 

در حلقه مرغان چمن ولوله انداخت

هر ناله که در صحن گلستان تو کردم

 

یعقوب نکرد از غم نادیدن یوسف

این گریه که دور از لب خندان تو کردم **

 

داد از صف عشاق جگر خسته بر آمد

هر گه سخن از صف زده مژگان تو کردم **

 

تا زلف تو بر طرف بناگوش فرو ریخت

از هر طرفی گوش به فرمان تو کردم **

 

تا پرده برافکندم از آن صورت زیبا

صاحب‌نظران را همه حیران تو کردم **

 

از خواجگی هر دو جهان دست کشیدم

تا بندگی سرو خرامان تو کردم **

 

دوشینه به من این همه دشنام که دادی

پاداش دعایی است که بر جان تو کردم

 

زد خنده به خورشید فروزنده فروغی

هر صبح که وصف رخ رخشان تو کردم **

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

سخن عشق

سلام، طاعاتتان مقبول درگاه خدا بادا.

پیش از این هم باری گفته بودم که جناب شجریان را سعدی خوان ترین خواننده ایرانی می‌دانند. امروز نیز غزلی از حضرت سعدی را که ایشان در دستگاه ماهور و با همخوانی همایون شجریان اجرا کرده‌اند، تقدیم می‌کنم. این غزل یک بار در کنسرت تابستان ٨٦ تهران و با همراهی گروه آوا و دیگر بار در کنسرت سلیمانیه اجرا شده و در آلبوم سخن عشق عرضه شده است. نام آلبوم نیز برگرفته از همین غزل است. جالب است بدانید این غزل با همین سبک و سیاق در شهریور 65 با همنوازی ویولن مرحوم حبیب بدیعی به طور خصوصی در پاریس اجرا شده است و البته در سال 1359 اجرا و پخش این غزل در بیات اصفهان با تارنوازی استاد لطفی را از برنامه دل انگیزان رادیو ایران هم داشته ایم.

 

سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم

رنگ رخساره خبر می‌دهد از راز نهانم

 

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم

باز گویم که عیان است چه حاجت به بیانم

 

هیچم از دنیی و عقبی نبود گوشه خاطر

که به دیدار تو شوق است و فراغ از دو جهانم **

 

گر چنان است که روزی من مسکین گدا را

بر در غیر ببینی ز در خویش مرانم

 

من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم

نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم

 

گر تو شیرین زمانی نظری باز به من کن

که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم

 

نه مرا طاقت غربت، نه تو را خاطر قربت

دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم

 

من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم

که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم

 

درم از دیده چکان است به یاد لب لعلت

نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم

 

سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم

که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم

 

** این بیت در هیچ یک از آوازهای اجرا شده نیامده است.

شب هجران

سلام،

در کنسرت آذر ١٣٨٤ تهران، جناب شجریان با همنوازی حسین علیزاده، کیهان کلهر و همایون شجریان غزلی از حضرت حافظ را در افشاری اجرا کردند که در آلبوم سرود مهر نیز عرضه شد. در این اجرا آواز مصراع اول ابیات توسط همایون و مصراع دوم آن توسط استاد خوانده شده است.

 

در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

 

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست

بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع

 

رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد

همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

 

گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرم‌رو

کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع **

 

در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست

این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع **

 

در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست

ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع **

 

بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است

با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع


 کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت

تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع **

 

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو

چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع **

 

سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین

تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع

 

آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت

آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

مستانه

سلام،

فرا رسیدن عید بعثت پیامبر خاتم و آغازین روزهای اردیبهشت روح‌فزا را خدمت همه عزیزان و سروران شادباش می‌گویم. آنانی که توفیق زیارت مزار مصفای حضرت سعدی را داشته‌اند، در انتهای راهروی آرامگاهش مزار فصیح الملک شوریده شیرازی را نیز ملاحظه کرده‌اند. شوریده که از نوادگان اهلی شیرازی شاعر معروف عهد صفوی است در سرودن قطعات و قصیده مهارتی کم نظیر داشته است. اجازه دهید امروز شعری از شوریده شیرازی را تقدیم کنم که جناب شجریان آن را در دشتی اجرا کرده‌اند.  این اثر هم در آلبوم خزان و هم در برنامه گلهای تازه102 با همراهی استادان فرامرز پایور، محمد اسماعیلی، رحمت الله بدیعی و حسن منوچهری عرضه شده است.


خواهم که بر زلفت هر دم زنم شانه

ترسم پریشان کند بسی حال هر کسی

 چشم نرگست مستانه، مستانه

 

خواهم بر ابرویت، هر دم کشم وسمه

ترسم که مجنون کند بسی مثل من کسی

چشم نرگست دیوانه، دیوانه

 

یک شب بیا منزل ما،

حل کن دو صد مشکل ما، ای دلبر خوشگل ما

دردت به جان ما شد، روح و روان ما شد

 

خواهم که بر چشمت هر دم کشم سرمه

ترسم پریشان کند بسی حال هر کسی

چشم نرگست مستانه، مستانه

 

خواهم که بر رویت هر دم زنم بوسه

ترسم که نالان کند بسی حال هر کسی

چشم نرگست جانانه، جانانه