سلام،
در سالیان خاطره انگیز دهه ٥٠ شمسی که مجموعه یک شاخه گل رادیو، برنامههایی فخیم از موسیقی اصیل ایرانی را پخش میکرد، اجرایی از غزل رهی معیری در سهگاه توسط استاد شجریان به گوش نیوشندگان رسید که آهنگسازی آن با شادروان همایون خرم و نوازندگی آن نیز با ایشان و جناب حسن ناهید بوده است. البته این غزل در محفلی خصوصی با همنوازی استادان شریف، بدیعی و ملک نیز اجرا شده است:
چون زلف توام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم، من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری، تو عشقی و تو جانی
خواهم که تو را در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم تو را مانم، تو اشک مرا مانی
در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی
من زمزمه عودم، تو زمزمه پردازی
من سلسله موجم، تو سلسله جنبانی
از آتش سودایت دارم من و دارد دل
دلقی که نمیبینی، دردی که نمیدانی
دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم
کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی
ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویی
روی از من سرگردان شاید که نگردانی
سلام،
اوقاتتان در این روزهای دل انگیز پاییزی به خیر و شادی باد. اجازه دهید شعر امروز، غزلی باشد از لسان الغیب که جناب شجریان آن را در دستگاه همایون اجرا و در آلبوم بیداد عرضه کرده است. همنواز استاد در اجرای این غزل، استاد پرویز مشکاتیان بوده است. این شعر و آلبوم در مجموع یکی از خاطرهانگیزترین آثار این استاد نامی و گروه شیدا و عارف است.
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد، دوستداران را چه شد
آب حیوان تیرهگون شد، خضر فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ گل، باد بهاران را چه شد
کس نمیگوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد، یاران را چه شد
لعلی از کان مروت برنیامد، سالهاست
تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهریاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد، شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند
کس به میدان در نمیآید، سواران را چه شد
صدهزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد، هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق مستی، میگساران را چه شد
حافظ! اسرار الهی کس نمیداند خموش
از که میپرسی که دور روزگاران را چه شد
سلام و ایام به کام،
مهر، ماه دوستی، ماه مدرسه و طلیعه پاییز هزار رنگ است. مهر، ماه استاد شجریان هم هست که خداوند عمرش را به درازنای تاریخ ادب ایرانی پاینده دارد. بیایید چشمهایمان را ببندیم و تصور کنیم که اکنون نوایی ملکوتی را با صدای در هم آمیخته تار و کمانچه و تمبک میشنویم. حظ معنوی این احساس زمانی که شعر محتشم کاشانی در ماهور با صدای استاد شجریان بیامیزد و استاد داریوش طلایی و استاد پیرنیاکان به همراه همایون شجریان همنوازانش باشند همان اثر روحبخشی میشود که در آلبوم شب وصل بارها شنیدهاید و بهرهمندش شدهاید. آنجا که میفرماید:
شنیدم ماهی و هم شاهی
میان دلبران، بت صاحبدلان
گفتم که غمخوارم شوی در روز تنهایی
شمع شب تارم شوی، ترسم که نتوانی
نه دلم بردی و نه غمم خوردی
دلم آزردی به خدا
نادیدن رویت میکشدم
آن سان گل رویت میکشدم
سلام، عید بزرگ بندگی خداوند یکتا تهنیت باد.
اجازه دهید شعر امروز را به حضرت سعدی اختصاص دهیم. غزلی فاخر که جناب شجریان آن را در پنج ضربی اجرا و در آلبوم غوغای عشقبازان عرضه نموده است. شاید احتیاجی به توضیح نباشد که آلبوم مذکور، محصول کنسرت ١٣٨٦ تهران است. البته خاطر شریفتان هم مستحضر باشد که این غزل به تفصیل و تفاوت در کنسرت سلیمانیه در سال 2010 نیز اجرا شده است.
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من، مینکنی
تو چنان در دل من رفته، که جان در بدنی
تا نگویند رقیبان که تو منظور منی
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
بندهوارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور قبولم نکنی میرسدت کبر و منی **
مرد، راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تو به آن ساعد سیمینش، به چوگان بزنی **
من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالبالظن و یقینم که تو بیخم بکنی **
مست بی خویشتن از خمر، ظلوم است و جهول
مستی عشق نکو باشد و بی خویشتنی **
تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی **
خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی **
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
در گرماگرم تابستان و فصل انگور اجازه دهید امروز غزلی از لسان الغیب را که جناب شجریان با همراهی ارکستر رادیو به سرپرستی استاد پایور در سهگاه اجرا و بعدها در آلبوم دیلمان عرضه نمودهاند، تقدیم محضرتان کنم. همنوازی این آواز با کمانچه مرحوم رحمت الله بدیعی و سنتور آقای اسماعیل تهرانی بوده و ناشر آلبوم نیز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
باز آ و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش **
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت، نگران باش **
خون شد دلم از حسرت آن لعل روانبخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش **
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش **
** این ابیات در آواز نیامده است.