سلام،
در آغازین روزهای سال 96 قرار داریم. امیدوارم امسال برای همه ایرانیان سرشار از شادکامی و تندرستی باشد.
اجازه بدهید اولین یادداشت این سال غزلی از حضرت سعدی باشد که در آلبوم غوغای عشقبازان عرضه شده است. این غزل را جناب شجریان با همراهی گروه آوا در پنج ضربی و در ابوعطا اجرا کرده است.
چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی
چون که به بخت ما رسد این همه ناز میکنی
ای که نیازمودهای صورت حال بیدلان
عشق حقیقی است اگر حمل مجاز میکنی
ای که نصیحتم کنی کز پی او دگر مرو
در نظر سبکتگین عیب ایاز میکنی
پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم
قبله اهل دل منم سهو نماز میکنی
دی به امید گفتمش داعی دولت توام
گفت دعا به خود بکن گر به نیاز میکنی **
گفتم اگر لبت گزم می خورم و شکر مزم
گفت خوری اگر پزم قصه دراز میکنی **
سعدی خویش خوانیم پس به جفا برانیم
سفره اگر نمینهی در به چه باز میکنی **
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام، وقت به خیر، آخرین ساعات سال 95 بر شما به نیکی و خرمی باد.
از مجموعه برنامههای موسیقی ایرانی رادیو که در دهههای ٤٠ و ٥٠ شمسی پخش می شد، گروهی از برنامه ها نام گلهای رنگارنگ را بر تارک خود داشت. امروز یکی از این برنامهها با عنوان گلهای رنگارنگ ٥٧٦ را که شعری از مرحوم عماد خراسانی توسط استاد شجریان در بیات زند و با همنوازی تار استاد فرهنگ شریف با سرپرستی استاد همایون خرم اجرا شده است، به عنوان آخرین یادداشت امسال تقدیم می کنم:
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شدهام دوست، ندانم
غمم اینست که چون ماه نو انگشت نمایی
ورنه غم نیست که در عشق تو رسوای جهانم
دم به دم حلقه این دام شود تنگتر و من
دست و پایی نزنم خود ز کمندت نرهانم
سر پر شور مرا نه، شبی ای دوست به دامان
تا شوی فتنه ساز دلم و سوز نهانم
ساز بشکستهام و طایر پربسته، نگارا
عجبی نیست که اینگونه غمافزاست فغانم **
نکته عشق ز من پرس به یک بوسه که دانی
پیر این دیر کهن مست کنم گرچه جوانم **
سرو بودم سر زلف تو پیچید سرم را
یاد باد آن همه آزردگی و تاب و توانم **
آن لئیم است که چیزی دهد و باز ستاند
جان اگر نیز ستانی ز تو من دل نستانم **
گر ببینی تو هم آن چهره به روزم بنشینی
نیم شب مست چو بر تخت خیالت بنشانم **
که تو را دید که در حسرت دیدار اگر نیست
آری آنجا که عیان است چه حاجت به بیانم **
بار ده بار دگر ای شه خوبان که مبادا
تا قیامت به غم و حسرت دیدار بمانم **
مرغکان چمنی راست بهاری و خزانی
من که در دام اسیرم چه بهارم، چه خزانم **
گریه از مردم هشیار، خلایق نپسندند
شدهام مست که تا قطره اشکی بفشانم **
ترسم آخر بر اغیار برم نام عزیزت
چه کنم بی تو چه سازم شدهای ورد زبانم **
آید آن روز عمادا که ببینم که تو گویی
شادمان از دل و دلدارم و راضی به جهانم **
**این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
اجازه دهید بیمقدمه غزل معروف حضرت حافظ را که جناب شجریان در سالهای پیش از انقلاب یک بار در برنامه گلهای تازه ١٧٦ و دیگر بار در برنامه یک شاخه گل ٤٠٢ اجرا کردهاند، تقدیم کنم. همنواز آواز در اجرای اول شادروان استاد محمدرضا لطفی و در اجرای دوم مرحوم منصور صارمی بودهاند که با تار و سنتور خود اجرای این اثر را که در دشتی صورت گرفته است، زیباتر کردهاند:
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد
خانه عقل مرا آتش خمخانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
آشنایی نه غریب است که دلسوز من است
چون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت
چون پیاله دلم از توبه که کردم بشکست
همچو لاله جگرم بی می و میخانه بسوخت **
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر به درآورد و به شکرانه بسوخت
ترک افسانه بگو حافظ و می نوش دمی
که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت **
** این ابیات در آوازها نیامده است.
سلام، اوقاتتان به شادکامی
بی هیچ مجامله ای شعر امروز را به حضرت مولانا اختصاص دادهام که جناب شجریان آن را در کنسرت ١٣٨٦ تهران اجرا کرده است. تصنیف اجرا شده این شعر، در افشاری اجرا و در قالب آلبوم غوغای عشقبازان عرضه شده است. و دیگر بار در کنسرت سلیمانیه در سال 2010 اجرا گردیده است.
من از کجا پند از کجا، باده بگردان ساقیا
آن جام جانافزای را بر ریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا **
ای جان جان، ای جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه، بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده، رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا، مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا **
برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
تا بخت ما خندان شود، پیش آی خندان ساقیا
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
یلدا شبتان گرامی و عمرتان به بلندای یلدا باد. در کنسرت جناب شجریان و گروه آوا که در سال ١٣٨٦ در تهران برگزار شد، غزلی از حضرت سعدی را ایشان در دستگاه شور اجرا کردند که در آلبوم غوغای عشقبازان عرضه شده است و امروز تقدیم محضرتان میکنم. با یادآوری این نکته که غزل مزبور با هماوازی همایون شجریان در کنسرت سلیمانیه در سال 2010 نیز اجرا شده است:
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
نه ره گریز دارم، نه طریق آشنایی
به غم اوفتادهای را که تواند احتمالی
چه خوش است در فراقی، همه عمر صبر کردن
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
غم حال دردمندان، نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
چه نشینی ای قیامت، بنمای سرو قامت
به خلاف سرو بستان که ندارد اعتدالی **
که نه وقت آن سماع است که دف خلاص یابد
به طپانچهای و بربط برهد به گوشمالی **
همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
دگر آفتاب رویت منمای آسمان را
که قمر ز شرمساری بشکست چون هلالی **
خط مشکبوی و خالت به مناسبت تو گویی
قلم غبار میرفت و فرو چکیده خالی **
تو هم این مگوی سعدی که نظر گناه باشد
گنه است برگرفتن نظر از چنین جمالی **
** این ابیات در آواز نیامده است.