حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

مستانه

سلام،

فرا رسیدن عید بعثت پیامبر خاتم و آغازین روزهای اردیبهشت روح‌فزا را خدمت همه عزیزان و سروران شادباش می‌گویم. آنانی که توفیق زیارت مزار مصفای حضرت سعدی را داشته‌اند، در انتهای راهروی آرامگاهش مزار فصیح الملک شوریده شیرازی را نیز ملاحظه کرده‌اند. شوریده که از نوادگان اهلی شیرازی شاعر معروف عهد صفوی است در سرودن قطعات و قصیده مهارتی کم نظیر داشته است. اجازه دهید امروز شعری از شوریده شیرازی را تقدیم کنم که جناب شجریان آن را در دشتی اجرا کرده‌اند.  این اثر هم در آلبوم خزان و هم در برنامه گلهای تازه102 با همراهی استادان فرامرز پایور، محمد اسماعیلی، رحمت الله بدیعی و حسن منوچهری عرضه شده است.


خواهم که بر زلفت هر دم زنم شانه

ترسم پریشان کند بسی حال هر کسی

 چشم نرگست مستانه، مستانه

 

خواهم بر ابرویت، هر دم کشم وسمه

ترسم که مجنون کند بسی مثل من کسی

چشم نرگست دیوانه، دیوانه

 

یک شب بیا منزل ما،

حل کن دو صد مشکل ما، ای دلبر خوشگل ما

دردت به جان ما شد، روح و روان ما شد

 

خواهم که بر چشمت هر دم کشم سرمه

ترسم پریشان کند بسی حال هر کسی

چشم نرگست مستانه، مستانه

 

خواهم که بر رویت هر دم زنم بوسه

ترسم که نالان کند بسی حال هر کسی

چشم نرگست جانانه، جانانه

 

 

 

شیون فراق

سلام،

در روزگارانی نه چندان دور از زمانه ما، یکی از استادان ادب پارسی که ملک‌الشعرای بهار می‌خواندندش (و البته خوش لقبی بود) شعری زیبا سرود که چند ده سال بعدتر، استاد شجریان آن را در ابوعطا زمزمه نمود. و در آلبوم خزان به سمع نیوشندگان موسیقی اصیل رسید. این شعر زیبا را امروز تقدیمتان می‌کنم:

 

ای کبوتر از آشیان کرانه کردی

بی سبب چرا ترک آشیانه کردی

یادی از رفیقان آشنا نکردی


زین مکان که با عاشقان در آن چمیدی

از آن چه دیدی

ناگهان چرا سوی دیگران پریدی

ترک یار نالان و ترک خانه کردی


بد گمان گشتم بر تو باری

بی وفا نبودی به یاری

در کف بازان شکاری به صد زخم کاری

همانا دچاری


از فراقت من می کنم شیون

دلبر من، نگارین پر من

کی بود جانا کز وفا گردی

همسر من، نشینی بر من

اشک مهتاب

سلام،

سال نو بر شما به نیکبختی و شادکامی باد. اجازه دهید اولین یادداشت سال جدید را اختصاص دهم به آلبوم خزان استاد شجریان که هیچگاه به طور رسمی منتشر نشده است. در این آلبوم ۳ رباعی از سیاوش کسرایی اجرا شده است که امروز تقدیم محضرتان می‌کنم:

 

به من گفتی که دل، دریا کن ای دوست

همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون، پروا کن ای دوست


کنار چشمه‌ای بودیم در خواب

تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا

تو نیلوفر شدی، من اشک مهتاب


تن بیشه پر از مهتابه امشب

پلنگ کوهها در خوابه امشب

به هر شاخی دلی سامان گرفته

دل من در برم بی تابه امشب

هزاردستان

سلام به همه دوستان و دوستداران،

همانگونه که استحضار دارید مجموعه ای از آوازهای استاد شجریان در آلبومی تحت عنوان خزان برای دوستداران ایشان، خاطره انگیز و آشناست. گرچه نمی‌دانم واقعا چنین آلبومی با همین نام رسما روانه بازار هنر شده یا نه؟ ولی من هم چونان بسیاری دیگر، نسخه‌ای از آن را در اختیار دارم. شعر امروز را که از سروده‌های آقای محمد علی جاهد است و در همین آلبوم و در چهارگاه اجرا شده است، تقدیم می‌کنم:

 

هزار دستان به چمن دوباره آمد به سخن

که ای خسته از رنج دی، ببین جشن گلهای من

بکن دل ز نقدینه جان، بنه در کف می فروش

کنار گل و لاله دو جامی بزن

بنوش و چشم از مهر و مه بپوش

مکش منت آسمان به دوش

مده دست با دست بی‌نمک

نمک جز لب بانمک

جزای کردار ستم پیشگان دهد نفخه صور

دوای درد دل دلدادگان بود شور نشور

بسوزد از شر بشر، یکسره خشک و تر

نماند آخر زین حیوان اثر

نیرزد این جهان بدین که بهر دل، دل شکنی

برون کنی پیرهنی از تنی

مکن این طنازی با ما

عبث به خود می‌نازی جانا

ازین بلندپروازی دانم

که آخر، شکار بازی جانم

همه شب سر بردن به یک دل، دو جا

نگران، کاین دوران نماند به جا

تو مشو مایه آوارگی

دست من و دامان تو

بنما چاره بیچارگی

ما و عهد و پیمان تو

ریشه، گر حاصلش این بار نیست

تو مده لاله، دگر خار چیست

جاهد، این میکده را آب گرفت

کس در این معرکه هشیار نیست

 

باد خزان


سلام،

ضمن عرض تهنیت فرا آمدن ماه میهمانی خدا، اجازه دهید قطعه معروف خزان ملک‌الشعرای بهار را که جناب شجریان در افشاری اجرا کرده‌اند، تقدیم کنم. این اثر فاخر یک بار در آلبوم خزان و یک بار نیز در برنامه گلهای تازه ۱۵۶ به محضر ارادتمندان آستان موسیقی ایرانی عرضه شده و آهنگ آن نیز از درویش خان است.

 

باد خزان وزان شد،

چهره گل نهان شد،

طلایه لشکر خزان

از دو طرف عیان شد،

چو ابر بهمن ز چشم من

چشمه خون روان شد،

 

ناله‌ها مرغ سحر در غم آشیان زد،

آشیان سوخته بود،

مشعله در جهان زد،

 

خدا، خدا، داد، داد

ز دست استاد آه،

که بسته رخ شاهد مه‌لقا را

فغان و فریاد آه

ز جور صیاد آه

که داده فتوای فنای ما را،

 

ازین زمستان داد

به هر شبستان داد،

آه، توانگران راحت و شاد وخندان

فتاده گریان، وای

فقیر و عریان، وای

گرسنه در بستر برف و بوران  **

 

کشور خراب، فغان و زاری

هر طرف رویم سیاهکاری،

وه چه کنم از غم بیقراری،

تا به کی کشیم ذلت و بیماری،

بیا مه من کنیم،

علاج این همه نابکاری  **

 

سوی بیدلان نظر نداری،

وز اسیر خود خبر نداری،

وه چه کنم از غم بیقراری،

خسته شد دگر دیده ز بیداری،

بیا مه من رویم،

ازین ورطه جان سپاری

 

** این دو قطعه در آوازها نیامده است.