سلام، اوقاتتان به نیکی
امروز تصنیفی را از جناب استاد شجریان تقدیم حضورتان میکنم که از جمله اجراهای خصوصی ایشان در دستگاه شور محسوب میشود. متاسفانه سراینده کلام این تصنیف بر من کمترین معلوم نیست. از دوستان استدعا دارم اگر اطلاعاتی در این زمینه دارند، دریغ نفرمایند.
ای عشق من کو عهد و پیمانت
آواره شد مرغ غزلخوانت
نه کسی دمسازم شد، نه دلی همرازم شد
چه کنم
شاهد غمهایم همه شب، سایه لرزانم
خاطرهها دارم ز تو ای عشق گریزانم
تا کی باید به نیمه شبها
بشمارم من ستارهها را
بس کن دوری تو بیا
عشق و بی تابیها، رنج و بی خوابیها
تو بیا خوابم کن
آتشم آبم کن
بشنو قصه تلخ شبهایم را
بشنو نغمه قلب تنهایم را
من ای صبا ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت، سلام ما برسانی **
صدای من در ظلمت شب در آسمانها پر گیرد
بیا که با تو این دل من سرود شوق از سر گیرد
به خدا از خانه من نور و شادی رفته دگر
هر شب من منتظرم با چشم تر
** این بیت از سرودههای حضرت سعدی است که غزل آن به این مطلع مزین است:
" ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی"
سلام، روزگارانتان به نیکی و خرمی
اجازه دهید امروز یکی از اجراهای خصوصی جناب شجریان را که مربوط به دوران جوانی استاد میشود، تقدیم محضرتان کنم. شعر این اثر از بهادر یگانه است و در سه گاه اجرا شده است.
اگر که دور از تو شوم یار وفادار توام
جدا ز تو همسفر عشق شرربار توام
اگر قصد سفر دارم، خدا داند که ناچارم
دفتر خاطرات ما، مانده برای ما به جا
ثمر میدهد صبر و شکیبایی ما
به پایان رسد قصه تنهایی ما
چه رخشان شود اختر خوشبختی ما
چه زیبا شود عالم رویایی ما
چه غم آفرینی، چه دلگیری ای غروب جدایی
که گستردهای سایه به کاشانه ما
چه جانها که سوزد ز شرار گنه تو
چه دلها که نالد ز غمت پیش خدا
تویی همچو من خسته ز بیداد زمان
به دامان نکن اشک غم از دیده روان
دل من بود تا به ابد خانه تو
نمیافتد این خانه به دست دگران
سلام،
ایام خجسته و پر برکت سال نو و عید مبعث آخرین رسول مهر و رحمت بر شما تهنیت باد.
امروز غزلی معروف از خواجه شیراز حضرت حافظ را تقدیم میکنم که جناب شجریان آن را در همایون اجرا و در آلبوم رندان مست عرضه کردهاند. این غزل سالها پیش با همنوازی ویولن مرحوم حبیب بدیعی نیز به طور خصوصی اجرا شده است:
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
سخن شناس نیی دلبرا خطا اینجاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک الله از این فتنهها که در سر ماست **
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
بنال هان که ازین پرده کار ما به نواست
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
چنین که صومعه آلوده شد ز خون دلم
گرش به باده بشویید حق به دست شماست
نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من
خمار صد شبه دارم، شرابخانه کجاست
از آن به دیر مغانم عزیز میدارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
چه ساز بود که در پرده میزد آن مطرب
که رفت عمر و هنوزم دماغ پر ز هواست
ندای عشق تو دوشم در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
** این بیت در آواز نیامده است.
سلام،
در همهمه روزهای پایانی سال کهنه که حامل تلخیها و شیرینیها، کامیابیها و ناکامیهاست بیایید غزلی از حضرت لسانالغیب را زمزمه کنیم که در آلبوم آه باران استاد شجریان عرضه شده است. در اجرای این آواز که در مایه دشتی بوده، تار شادروان استاد فرهنگ شریف تکنواز عرصه بوده است. ناگفته نماند این غزل یک بار با همنوازی تار جناب مجید درخشانی، یک بار با همنوازی ویولن دکتر رسته و نی استاد موسوی در 18 شهریور 1360 در منزل استاد شجریان به طور خصوصی و بار دیگری نیز با همنوازی روانشاد محمدرضا لطفی، عبدالنقی افشارنیا و همایون شجریان در کنسرت معمای هستی 1376 در دشتی زمزمه شده است. با آرزوی تندرستی کامل برای خسرو آواز ایران، آخرین یادداشت امسال تقدیم محضر شما:
گداخت جان که شود کار دل، تمام و نشد
بسوختیم در این آرزوی خام و نشد
به لابه گفت شبی میر مجلس تو شوم
شدم به رغبت خویشش کمین غلام و نشد
پیام داد که خواهم نشست با رندان
بشد به رندی و دردی کشیم نام و نشد
رواست در بر اگر میتپد کبوتر دل
که دیده در ره خود، تاب و پیچ دام و نشد
بدان هوس که به مستی ببوسم آن لب لعل
چه خون که در دلم افتاد همچو جام و نشد **
به کوی عشق منه بی دلیل راه، قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
فغان که در طلب گنج نامه مقصود
شدم خراب جهانی ز غم تمام و نشد
دریغ و درد که در جستجوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر
در آن هوس که شود آن نگار، رام و نشد
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام، طاعاتتان مقبول درگاه خدا بادا.
پیش از این هم باری گفته بودم که جناب شجریان را سعدی خوان ترین خواننده ایرانی میدانند. امروز نیز غزلی از حضرت سعدی را که ایشان در دستگاه ماهور و با همخوانی همایون شجریان اجرا کردهاند، تقدیم میکنم. این غزل یک بار در کنسرت تابستان ٨٦ تهران و با همراهی گروه آوا و دیگر بار در کنسرت سلیمانیه اجرا شده و در آلبوم سخن عشق عرضه شده است. نام آلبوم نیز برگرفته از همین غزل است. جالب است بدانید این غزل با همین سبک و سیاق در شهریور 65 با همنوازی ویولن مرحوم حبیب بدیعی به طور خصوصی در پاریس اجرا شده است و البته در سال 1359 اجرا و پخش این غزل در بیات اصفهان با تارنوازی استاد لطفی را از برنامه دل انگیزان رادیو ایران هم داشته ایم.
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از راز نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیان است چه حاجت به بیانم
هیچم از دنیی و عقبی نبود گوشه خاطر
که به دیدار تو شوق است و فراغ از دو جهانم **
گر چنان است که روزی من مسکین گدا را
بر در غیر ببینی ز در خویش مرانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری باز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت، نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
درم از دیده چکان است به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم
** این بیت در هیچ یک از آوازهای اجرا شده نیامده است.