حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

چشم مست


سلام،

با اجازه شما امروز تصنیفی از مرحوم علی اکبر خان شیدا هنرمند بزرگ اوایل قرن ۱۴ شمسی را تقدیمتان می‌کنم که آقای شجریان آن را در قالب کنسرت افشاری در وین اجرا کرده و در آلبوم آرام جان عرضه شده است.

 

دوش که آن مه‌لقا، باوفا، خوش ادا، باصفا

از برم آمد و بنشست، برده دین و دلم از دست

باز مرا سوی خود می‌کشد، می‌برد، می‌زند

با دو چشم مست، ابرویش پیوست

آتشی در دلم سر زد،

زان رخ همچو آذر زد

سوخت همه خرمنم، یکسره جان و تنم

کشته عشقت منم، ای صنم

بد مکن،

بیش از این ظلم بی حد مکن

دوش که آن گرد، گرد گنبد مینا

آبله‌گون شد دو چشم من ز ثریا

تند و غضبناک، سخت و سرکش و توسن

از در مجلس برآمد آن بت رعنا

روی سپیدش برابر مه گردون

موی سیاهش پسر عم شب یلدا

لعبت شیرین، ترش اگر که ننشیند

مدعیانش طمع برند که آن حلوا

باد خزان


سلام،

ضمن عرض تهنیت فرا آمدن ماه میهمانی خدا، اجازه دهید قطعه معروف خزان ملک‌الشعرای بهار را که جناب شجریان در افشاری اجرا کرده‌اند، تقدیم کنم. این اثر فاخر یک بار در آلبوم خزان و یک بار نیز در برنامه گلهای تازه ۱۵۶ به محضر ارادتمندان آستان موسیقی ایرانی عرضه شده و آهنگ آن نیز از درویش خان است.

 

باد خزان وزان شد،

چهره گل نهان شد،

طلایه لشکر خزان

از دو طرف عیان شد،

چو ابر بهمن ز چشم من

چشمه خون روان شد،

 

ناله‌ها مرغ سحر در غم آشیان زد،

آشیان سوخته بود،

مشعله در جهان زد،

 

خدا، خدا، داد، داد

ز دست استاد آه،

که بسته رخ شاهد مه‌لقا را

فغان و فریاد آه

ز جور صیاد آه

که داده فتوای فنای ما را،

 

ازین زمستان داد

به هر شبستان داد،

آه، توانگران راحت و شاد وخندان

فتاده گریان، وای

فقیر و عریان، وای

گرسنه در بستر برف و بوران  **

 

کشور خراب، فغان و زاری

هر طرف رویم سیاهکاری،

وه چه کنم از غم بیقراری،

تا به کی کشیم ذلت و بیماری،

بیا مه من کنیم،

علاج این همه نابکاری  **

 

سوی بیدلان نظر نداری،

وز اسیر خود خبر نداری،

وه چه کنم از غم بیقراری،

خسته شد دگر دیده ز بیداری،

بیا مه من رویم،

ازین ورطه جان سپاری

 

** این دو قطعه در آوازها نیامده است.

 

 

 

 

 

الا یا ایهاالساقی


سلام،

با اجازه شما می‌خواهم امروز غزل معروف الا یا ایها الساقی لسان الغیب را که همه ما با آن انس و الفتی دیرین داریم (و البته از ابیات اول و آخر آن ، کمتر درک معنایی داریم) تقدیم حضورتان کنم. این غزل را جناب شجریان در جریان کنسرت سرو چماندر آمریکا در دستگاه افشاری و با همنوازی تار و تمبک و همخوانی نوازندگان آن اجرا کرده‌اند. شایان توضیح آن که در آلبوم سرو چمان موجود در بازار موسیقی، این غزل وجود ندارد. دوستان توجه داشته باشند که آلبوم موجود در بازار، برگرفته از کنسرت فرانسه است و در آن این غزل اجرا نشده بود. نکته دیگر آن که اجرای دیگر این غزل در افشاری با همنوازی و همآوایی گروه عارف در سال 1368 و در کنسرت پاریس نیز وجود دارد.

 

الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

 

به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها

 

مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بر بندید محملها  **

 

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزلها

 

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

 

همه کارم ز خودکامی به بد نامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها

 

حضوری گر همی خواهی، ازو غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع‌الدنیا و اهملها

 

** این بیت در آواز نیامده است.