سلام،
در آستانه سال جدید و در حال و هوای برآمدن بهار شعر امروز را اختصاص میدهم به غزلی از حضرت حافظ که جناب شجریان آن را در آلبوم دل مجنون عرضه کردهاند. البته این آواز در کنسرت تاجیکستان در سال ۱۳۶۹ نیز ارائه شده است. و هر دو آواز در بیات زند اجرا شدهاند.
ناگهان پرده بر انداختهای، یعنی چه
مست از خانه برون تاختهای، یعنی چه
زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب
این چنین با همه در ساختهای، یعنی چه
شاه خوبانی و منظور گدایان شدهای
قدر این مرتبه، نشناختهای، یعنی چه
نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی
بازم از پای در انداختهای، یعنی چه **
سخنت رمز دهان گفت و کمر، سر میان
وز میان تیغ به ما آختهای، یعنی چه
هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول
عاقبت با همه کج باختهای، یعنی چه **
حافظا در دل تنگت چو فرود آید یار
خانه از غیر نپرداختهای، یعنی چه **
** این ابیات در آوازها نیامده است.
سلام،
در آغازین روزهای اسفند اجازه دهید امروز شعری از خداوندگار ادب پارسی، حضرت شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی را تقدیم حضورتان کنم که جناب شجریان آن را در فروردین ۱۳۵۳ در برنامه گلهای تازه ۱۳۳ و در دستگاه شور اجرا کرده است. همنوازان این آواز، استاد پایور و استاد محمد اسماعیلی بودهاند که با سنتور و تمبک به این اجرا غنا بخشیدهاند. البته این غزل یک بار با همنوازی ویولن و نی استادان بدیعی و موسوی در شور و دیگر بار با تار محمدرضا لطفی در بیات اصفهان به طور خصوصی نیز اجرا شده است.
ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی
جهان و هر چه در او هست، صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند، عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری، ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی؟ به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی؟ به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت، نظره ثانی **
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به در افتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید، خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی **
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند، مقدار روزگار جوانی **
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته، چه دانی؟ **
من ای صبا! ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت، سلام ما برسانی **
سر از کمند تو سعدی، به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی، بکش چنان که تو دانی
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
در سال ۱۳۷۶ جناب شجریان به همراه گروهی از نوازندگان، کنسرتی را اجرا کردند که محصول آن در قالب آلبوم معمای هستی راهی بازار هنر شد. در پایان این کنسرت، ایشان تصنیفی قدیمی را که منسوب به علی اکبر خان شیدا است در دستگاه شور ارائه داد که یکی از زیباترین قسمتهای این کنسرت بود. اما جالبتر آن که، تصنیف مذکور، ترکیبی از دو بیت از اشعار حافظ و عباراتی مربوط و در خور این سخنان آسمانیست که وقتی با نوای موسیقی و آوای استادی چون شجریان در هم میآمیزد، سحرانگیز مینماید. ابیات مربوط به لسانالغیب را به صورت ایرانیک ملاحظه میفرمایید:
به تیغم گر زنی، دستت نگیرم ماه من،
ای سرو بلند بالا، رویت را به ما بنما
وگر تیرم زنی منت پذیرم ماه من،
ای سرو بلند بالا، رویت را به ما بنما
بنازم چشم مستت را،
نبینم من شکستت را
چو مستم کردهای، مستور منشین ماه من،
ای سرو بلند بالا، رویت را به ما بنما
چو نوشم دادهای زهرم منوشان ماه من،
ای سرو بلند بالا، رویت را به ما بنما
بنازم چشم مستت را،
نبینم من شکستت را
های های، های های، دل تنگ من
پیش دوست، پیش دوست، شده ننگ من
ره کجاست؟ ره کجاست؟ پای لنگ من
سلام،
در سال ۱۳۷۱، جناب شجریان و گروه همراهش کنسرتی را در آمریکا برگزار کردند که بخشی از آثارش، در آلبومهای ایشان عرضه شد. لیکن یکی از آثار اجرا شده در این کنسرت، غزلی از لسانالغیب بود که در هیچ آلبومی منتشر نشده است. این آواز که در سهگاه اجرا شده و با همنوازی نی آقای عندلیبی، تار آقای پیرنیاکان و تمبک همایون شجریان همراه بوده را تقدیم محضرتان میکنم. خاطرنشان میکنم این غزل را استاد یک بار به طور خصوصی با تارنوازی استاد پیرنیاکان و دیگر بار در برنامه گلهای تازه 123 در دستگاه همایون و با همنوازی تار استاد هوشنگ ظریف؛ تمبک استاد محمد اسماعیلی و نی استاد حسن ناهید نیز اجرا کردهاند. آهنگساز برنامه گلها استاد همایون خرم و تنظیم آن بر عهده استاد فرامرز پایور بوده است:
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر، به عالم سمر شود
گویند سنگ، لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده، گریان و دادخواه
کز دست غم، خلاص من آنجا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده ام روان
باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان، حدیث ما بر دلدار بازگو
لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک، زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب
یارب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود**
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست
سرها بر آستانه او، خاک در شود**
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام به همه دوستان و دوستداران،
همانگونه که استحضار دارید مجموعه ای از آوازهای استاد شجریان در آلبومی تحت عنوان خزان برای دوستداران ایشان، خاطره انگیز و آشناست. گرچه نمیدانم واقعا چنین آلبومی با همین نام رسما روانه بازار هنر شده یا نه؟ ولی من هم چونان بسیاری دیگر، نسخهای از آن را در اختیار دارم. شعر امروز را که از سرودههای آقای محمد علی جاهد است و در همین آلبوم و در چهارگاه اجرا شده است، تقدیم میکنم:
هزار دستان به چمن دوباره آمد به سخن
که ای خسته از رنج دی، ببین جشن گلهای من
بکن دل ز نقدینه جان، بنه در کف می فروش
کنار گل و لاله دو جامی بزن
بنوش و چشم از مهر و مه بپوش
مکش منت آسمان به دوش
مده دست با دست بینمک
نمک جز لب بانمک
جزای کردار ستم پیشگان دهد نفخه صور
دوای درد دل دلدادگان بود شور نشور
بسوزد از شر بشر، یکسره خشک و تر
نماند آخر زین حیوان اثر
نیرزد این جهان بدین که بهر دل، دل شکنی
برون کنی پیرهنی از تنی
مکن این طنازی با ما
عبث به خود مینازی جانا
ازین بلندپروازی دانم
که آخر، شکار بازی جانم
همه شب سر بردن به یک دل، دو جا
نگران، کاین دوران نماند به جا
تو مشو مایه آوارگی
دست من و دامان تو
بنما چاره بیچارگی
ما و عهد و پیمان تو
ریشه، گر حاصلش این بار نیست
تو مده لاله، دگر خار چیست
جاهد، این میکده را آب گرفت
کس در این معرکه هشیار نیست