حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

سلام،

در آستانه میلاد مسعود حضرت امام رضا (ع) اجازه دهید غزلی منسوب به حضرت حافظ را که جناب شجریان در  بیات زند با همنوازی سه تار مرحوم احمد عبادی و تمبک مرحوم ناصر افتتاح در برنامه گلهای تازه ۱۴۴ اجرا کرده بودند، تقدیم کنم:


 

مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید

که ز انفاس خوشش بوی کسی می‌آید

 

از غم هجر مکن ناله و فریاد که من

زده‌ام فالی و فریادرسی می‌آید

 

زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس

هرکس آنجا به امید قبسی می‌آید  **

 

هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست

هرکس آنجا به طریق هوسی می‌آید  **

 

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

 

جرعه‌ای ده که به میخانه ارباب کرم

هر حریفی ز پی ملتمسی می‌آید

 

دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است

گو بیا خوش که هنوزش نفسی می‌آید

 

خبر بلبل این باغ بپرسید که من

ناله‌ای می‌شنوم کز قفسی می‌آید

 

یار دارد سر صید دل حافظ، یاران

شاهبازی به شکار مگسی می‌آید

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

حال من از عشق پرس

سلام،

دوستداران استاد شجریان حتما می‌دانند که ایشان در سال ۱۳۷۱ کنسرتی را در آمریکای شمالی اجرا کردند که بخشی از مجموعه آثار آن در آلبوم آسمان عشق عرضه شده بود. ولی یکی از آوازهای این اجرا که در آلبوم مذکور عرضه نشد، غزلی است از حضرت مولانا جلال‌الدین که در سه‌گاه اجرا شده و همنوازان آن آقایان جمشید عندلیبی (نی)، داریوش پیرنیاکان (تار) و همایون شجریان (تمبک) بوده‌اند.

 


دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس

چشم من اندر نگر از می و ساغر مپرس

 

جوشش خون را ببین از جگر مومنان

وز ستم و ظلم آن طره کافر مپرس  **

 

سکه شاهی ببین در رخ همچون زرم

نقش تمامی بخوان، پس تو ز زرگر مپرس  **

 

عشق چو لشکر کشید، عالم جان را گرفت

حال من از عشق پرس، از من مضطر مپرس

 

هست دل عاشقان همچو دل مرغ ازو

جز سخن عاشقی نکته دیگر مپرس  **

 

خاصیت مرغ چیست؟ آن که ز روزن پرد

گر تو چو مرغی بیا، بر پر و از در مپرس  **

 

چون پدر و مادر عاشق هم عشق اوست

بیش مگو از پدر، بیش ز مادر مپرس  **

 

هست دل عاشقان همچو تنوری به تاب

چون به تنور آمدی جز که ز آذر مپرس

 

مرغ دل تو اگر عاشق این آتش است

سوخته پر خوشتری، هیچ تو از پر مپرس

 

گر تو و دلدار، سر هر دو یکی کرده‌اید

پای دگر کژ منه، خواجه از این سر مپرس

 

دیده و گوش بشر، دان که همه پر گل است

از بصر پر وحل، گوهر منظر مپرس  **

 

چون که بشستی بصر از مدد خون دل

مجلس شاهی توراست، جز می احمر مپرس  **

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

 

 

نفس موج

سلام،

امیدوارم ایام همگان به کام باشد. در سال ۱۳۷۸ کنسرتی در باغ چهلستون اصفهان برگزار شد که رهبری ارکستر آن را استاد فرهاد فخرالدینی بر عهده داشت و از جمله برنامه‌های اجرا شده آن، اجرای شعری از شادروان فریدون مشیری بود که توسط استاد شجریان در دستگاه ماهور ارائه شد. در این کنسرت مرحوم مشیری نیز شعر خود را قرائت کرد. با نکوداشت یادش، شعر امروز را تقدیم می‌کنم:

 

نفس می زند موج،

نفس می‌زند موج،

ساحل نمی‌گیردش دست،

پس می‌زند موج

فغانی به فریادرس می‌زند موج

 

من آن رانده مانده بی‌شکیبم،

که راهم به فریادرس بسته،

دست فغانم شکسته

 

زمین، زیر پایم تهی می‌کند جای،

زمان در کنارم عبث می‌زند موج

 

نه در من غزل می‌زند بال،

نه در دل هوس می‌زند موج

 

رها کن، رها کن،

که این شعله خرد، چندان نپاید،

یکی برق سوزنده باید،

کزین تنگنا ره گشاید،

کران تا کران خار و خس می‌زند موج

 

گر این نغمه، این دانه اشک،

در این خاک رویید و بالید و بشکفت،

پس از مرگ بلبل ببینید،

چه خوش بوی گل در قفس می‌زند موج

 

 

 


طبیب عشق

سلام،

خدای را سپاس می‌گویم که توفیق تحریر یادداشتهایی در معرفی آثار استاد شجریان را تاکنون یافته‌ام. اینک دویستمین یادداشتم در معرفی آثار فاخر این استاد گرانمایه را می‌نگارم. اجازه می‌خواهم قبل از تقدیم یادداشت امروز، قسمتی از اولین یادداشت خود را که به ذکر اهداف و دلایل تحریر این وبلاگ اختصاص داشت تقدیمتان نمایم:

 

تردیدی نیست که نام آقای  محمدرضا شجریان در آسمان هنر موسیقی ایران تا همیشه تاریخ خواهد درخشید. چراکه آثار ایشان نه تنها از حیث آواز, که از حیث قوت موسیقایی و از آن مهمتر, انتخاب اشعار, کم نظیر و ارزشمند است.عموم کسانی که نیوشنده آثار این استاد گرانمایه بوده‌اند, تصدیق می کنند که در برخی موارد شیوه صحیح خواندن اشعار بزرگانی چون حافظ, سعدی, مولانا و... را از میان آوازهای شجریان آموخته یا دریافته اند. نوروزهای دهه گذشته را به خاطر بیاورید و کارتهای تبریک نوروزی را که بازتاب اشعار آوازهای شجریان است و مثالهایی از این دست فراوانند.

  در طول سالیان ماضی, نام محمدرضا شجریان که خود را (خاک راه مردم ایران زمین) می‌خواند, بسیار در رسانه ها و محافل بازتاب داشته است. مواضع سیاسی, اجتماعی و فرهنگی او احیانا کم لطفی هایی که در حق اصحاب فرهنگ کرده است و صدالبته کم لطفی هایی که بر او رفته , همواره با نامش قرین بوده است. اما به گمانم یک زاویه دیگر نیز با نام شجریان پیوند خورده و کمتر بدان توجه شده است.

  آیا شجریان در آثار خود, عمده ترین وزن را به موسیقی می دهد و بر اساس قالبهای آن اشعارش را انتخاب می کند یا برعکس؟ اساسا انتخاب شعر برای این استاد آواز ایرانی در چه جایگاهی است؟ من نمی‌خواهم پاسخ قطعی به این پرسشها بدهم و البته صلاحیت آن را نیز ندارم. لیکن به عنوان شنونده مجموعه آثار استاد محمدرضا شجریان, بر این باورم که او در انتخاب اشعار آوازهایش با وسواس و دقت عمل می‌نماید و معمولا همانگونه که در آثار خود گوشه های موسیقی اصیل ایرانی را موشکافانه احیا می نماید, اشعار نغز و پرمغز شاعران بزرگ ایران زمین را نیز بر سر زبانها می اندازد. گمان می کنم که شجریان نه تنها بر گردن مردمان امروز و فردا, که بر گردن شعرای سلف نیز حقی بزرگ دارد و آن یادآوری اشعار آنان, ترغیب مردم به خواندن اشعارشان و خصوصا صحیح خواندن و درک معانی بلند آنهاست. و من هرچه به خزانه شعریم مراجعه می کنم, در می یابم که عموما اشعاری را در حافظه خود دارم که از نفس گرم این استاد بزرگ آواز ایرانی به یادگار گرفته ام.

مدتها بود که در اندیشه گردآوری اشعاری بودم که استاد شجریان در آثار خود آنها را زمزمه کرده است. و می پندارم تحلیل محتوای این مجموعه, در زمان خودش ارزشمند خواهد شد. چندین بار دست به کار شدم تا این مجموعه را پس از گردآوری منتشر نمایم ولی...

   و اینک چه گستره ای مناسب تر از اینترنت که بتوان آن خیالات را رنگ و بوی واقعی بخشید؟...

... از این پس سعی می کنم در کنار مطالب خودم اشعاری را که توسط استاد محمدرضا شجریان در هریک از آثارش ارائه شده, با عنوان (شعر و شجریان) عرضه نمایم. شیوه این کار چنین است:

۱ـ در هر نوبت یک شعر را به طور کامل می نگارم. سعی خواهم کرد از همان نسخه ای که استاد بدان استناد کرده استفاده نمایم.

۲ـ از آنجا که عموما یک شعر به طور کامل در قطعات موسیقایی آقای شجریان عرضه نشده, در مقابل ابیاتی که سروده شده ولی از سوی این استاد نامی خوانده نشده است, علامت ** می گذارم تا ابیات منتخب ایشان قابل تشخیص باشد.

۳ـ در پایان هر شعر ضمن اشاره به منبع آن, تلاش می کنم آلبوم شعر مذکور را نیز با ذکر مشخصاتی که در دسترس هست, ارائه نمایم.

۴ـ بخشی از آثار استفاده شده از طرف آقای شجریان تصانیف هستند که در مورد آن نیز به نحوی مناسب عمل خواهم کرد.

۵ـ تردید ندارم که با بضاعت اندک من, امکان دسترسی به همه آثار استاد وجود ندارد. چنانچه در این راه از راهنمایی و همراهی با من دریغ نورزید, سپاسگزار خواهم بود و چنانچه آثار قدیمی یا منتشر نشده و ... ایشان را برایم ارسال نمایید با نام شما و رعایت امانت, معرفی خواهم کرد.

۶ـ زادراه من, حمایت و هدایت شما خوانندگان سخن سنج و نکته دان است که قطعا آن را از من مسکین دریغ نمی فرمایید.

 


و اینک شعر امروز که طبیعتا غزلی است از حضرت حافظ که در دستگاه شور خوانده شده و یک بار در کنسرت مراکش و دیگر بار در آلبوم فریاد اجرا و عرضه شده است. همنوازان این اجرا حسین علیزاده (تار)، کیهان کلهر (کمانچه) و همایون شجریان (تمبک) بوده‌اند.


 

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

دعای نیم شبی رفع صد بلا بکند

 

عتاب یار پریچهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

 

ز ملک تا ملکوتش حجاب برگیرند

هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

 

طبیب عشق، مسیحا دم است و مشفق لیک

چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند

 

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند

 

ز بخت خفته ملولم بود که بیداری

به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند **

 

بسوخت حافظ و بویی ز زلف یار نبرد

مگر دلالت این دولتش صبا بکند

 

** این بیت در آوازها نیامده است.

 

خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟


سلام،

نیایش‌هایتان مقبول درگاه ربوبی باد.

در سالهای دهه ۵۰ شمسی و در برنامه رادیویی برگ سبز ۲۵۸ آقای شجریان با همنوازی ویولن شادروان همایون خرم و سه تار شادروان استاد احمد عبادی غزلی از غزلهای نغز سعدی علیه‌الرحمه را در  سه‌گاه اجرا کرده‌اند که به اعتقاد حقیر جزو آثار به یاد ماندنی اقای شجریان است. به متن این غزل فاخر توجه فرمایید:

 


خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست

طاقت بار فراق، این همه ایامم نیست

 

خالی از ذکر تو عضوی، چه حکایت باشد

سر مویی به غلط، در همه اندامم نیست  **

 

میل آن دانه خالت، نظری بیش نبود

چون بدیدم، ره بیرون شدن از دامم نیست

 

شب بر آنم که مگر روز، نخواهد بودن

بامدادت چو بدیدم، خبر شامم نیست

 

چشم از آن روز که بر کردم و رویت دیدم

به همین دیده سر، دیدن اقوامم نیست  **

 

نازنینا مکن آن جور که کافر نکند

ور جهودی بکنم، بهره در اسلامم نیست  **

 

گو همه شهر به جنگم به درآیند و خلاف

من که در خلوت خاصم، خبر از عامم نیست  **

 

نه به زرق آمده‌ام تا به ملامت بروم

بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست  **

 

به سراپای تو ای دوست که از دوستیت

خبر از دشمن و اندیشه به دشنامم نیست

 

دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی

به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست

 

سعدیا نامتناسب حیوانی باشد

هر که گوید که دلم هست و دلارامم نیست  **

 

** این ابیات در آواز نیامده است.